-
پزشکان و مهندسان
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 23:29
چرا پزشک ها بیشتر شاعر می شوند تا مهندس ها در هر دوی آنها فاعل انسان است و صاحب خرد و ذوق و هم ادب اما این چه سری است که پزشکان شاعر ترند تا مهندسان به عوض آن مهندسان بیشتر در سیاست غوطه می خورند تا پزشکان یک فرقی بین این دو قشر میباشد و آن اینکه مفعول یکی آدم است و مفعول دیگری آهن آن یکی با آه وناله آدم دم خور است و...
-
شهر هرت
یکشنبه 24 آبانماه سال 1388 10:51
شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگر رو می شناسن شهر هرت جایی است که همه بدهستند مگر اینکه خلافش ثابت بشه شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند وهمسر ندارند شهر هرت جایی است که درختا علل اصلی ترافیک اند و بریده...
-
سرزمین های دور
شنبه 25 مهرماه سال 1388 21:20
شب هنگام که نوع بشر را خواب و خیال و رویاهای پوچ در بر می گیرد جماعتی از آفریده ها همچون قورباغه ها و سگ ها و جیر جیرک ها در شبهای رویایی به سرودن نغمه های عاشقانه اند و می نوازند پرده ای زیبا از موسیقی دلنواز بیداری را برای آنها که دیگر خسته از خوابند با من بیا وسیری کن در این شب رویایی که در هیچ جاش نتوانی یافت بیا...
-
آشنا
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 11:46
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود یه درخت کاجی بود زیر اون درخت کاج اگه گفتی که چی بود یه پرنده خیالی بود یه خیال آشنا یه آشنا زیر اون درخت کاج یه نگاه آشنا نشسته بود نشسته بود نشسته بود انگاری که به اون درخت کاج بسته بود یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود پای اون درخت کاج یه پسر واساده بود پرنده خیالی رو تو دستش گرفته بود...
-
کوچه
شنبه 14 شهریورماه سال 1388 09:44
با سلام امید وارم که دوستان حالشون خوب بوده باشه! ماه شب چهارده میتونه از زیباترین صحنه های زندگی یه آدم کم توقع مثل من باشده خصوصا که از سر سحر دنبالش باشی تا خود طلوع آفتاب و طلوع آفتاب که دیگه حکایت گل و سبزه و آراستگی است. خلاصه اینکه بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،...
-
یک بشقاب سوسک
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 00:32
سوال : دو میلیارد تومان به شما می دهند(نقد) اگر یک بشقاب پر از سوسک را بخورید. قبول می کنید؟! فرض کنید سوسک ها زیبا هستند مثل سوسک شکل زیر! دقت کنید با دو میلیارد کارهای زیادی می شود انجام داد.سرمایه گذاری و خدمت به مردم و... فکر کنید و پاسخ دهید. انیشتین می گفت :فکر کردن سخت ترین کار بشر است! ولی بدانید که شاه...
-
...
یکشنبه 1 شهریورماه سال 1388 00:07
از سنگ سکوت را گرفتم از کوه غرور و سربلندیش از آب روانی کلامش وز باد سفر به ناکجاآباد
-
بیست و پنج سال پیش
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1388 01:28
بیست و پنج سال پیش یه همچین روزی توی گرمای آفتاب مرداد ماه و بهبوهه رسیدن شالی و به قول ما شمالی ها توی فصل «انجیل پز ماه»( ماهی که میوه انجیر می رسد) بنده نزول اجرا نموده و به افتخار شما و فقط و فقط به خاطر شما پا به این عرصه خاکی گذاشتم. و حالا ربع قرن از اون روز تاریخی گذشته و اون پسره لوس و نونور و بازیگوش دیگه...
-
پرواز
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1388 11:07
دیشب به خواب شیرین پرواز می کردم بر فراز باغ خانمان گویی آزاد و رها دستان خویش باز می کردم و به آسمانها جولان می دادم بسیار شادمان بودم آرزوی همیشگی ام پرواز بود خواب هر شب روزهای کودکی ام جاذبه زمین که مرا به خود می گرداند و من هیچ گاه از آن رها نشده ام جز در خواب سبک بار می رفتم و آزاد و رها و آن بالاها هوا چه...
-
احساس باران
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 19:57
احساس باران می خواهد اینک تا ببارد سنگینی بارش که بعد از بار سنگین به دوش از سالیان تا کمی مطلوب گردد این هوای پر شده از گرد تا کمی آسان نفس تا برکشد گنجشک تنهای دل از تنهایی دوران آری اینک صبر جایز نیست باید که با احساس باران تا دل جوبار جاری شد بوسه بر برگ صنوبر باید زد چکه بر بال پرستو باید کرد باید از اوج هوا با...
-
پیر در معیت اراذل!!
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 18:51
پیر ما سالها بود که در کسوت اهل دانش بودی و در مکتب خانه فردوسی مشهد و نوشیروانی بابل به تحصیل علوم عالیه مشغول بودی و مریدان بسیار در پی خویش روان داشتی و لکن هماره سر در لاک خویش فرو داشتی و کاری با کار کس نداشتی. در روایات همی آمده است که همانا پیر در سالهای آخر دل از مکتبخانه برکنده بود ی و در کار صنعت خود را...
-
عاشقانه
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1388 11:33
خواستم روی کاغذی سرد و سپید نام عشق تو گذارم ولی سرخی و سوزش و گرمای تو را تاب نداشت خواستم تا به زبان آورم اما دم فریاد سکوتی سنگین به گلویم ره فریاد ببست دل من تاب نداشت خواستم تا که فراموش کنم نام تو را و چنین کردم دو سه روزی دل من مرد روحم افسرد به تنم لرزش سردی افتاد نام عشق تو ولی جان دگر داد مرا
-
پرند و چرند ۳
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 14:09
داستان زندگی من به اینجا رسیده که میخوام ارشد بخونم ارشد خوندن توی شهرستان هم دیگه برام لطفی نداره. آخه تموم امکانات جمع شده توی تهران. خدا بگم چکارشون کنه! حرصم در میاد وقتی که واسه ساختن یه دستگاه ساده مجبوریم اینهمه راه بکوبیم تا تهران و از اونجا لوازم مورد نیاز رو خریداری کنیم . چاره ای نیست باید یه مدت تهران باشم...
-
ﻧوروزﺗﺎنﭜﯾروز
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 12:53
ﺗﻗدﯾﻤﺑﻪﺷﻤا
-
دل آب
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 20:52
دل رودخونه گرفته خیلی وقته رنگ مهتاب و ندیده قلب رودخونه صداش دیگه نمی آد انگاری مرده دل آب آسمون داد میزنه آهای! جلبکای زشت و بی رنگ رها کنین صورت آبو بذارین بیافته مهتاب توی بی رنگ دل آب
-
سر قرار همیشگیمان
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1387 22:49
گفتم چه عکسی رو بذارم تا حال و هوات تازه شه! پیش خودم گفتم سر قرارای همیشگی وقتی که سر کوچه مان مثل همیشه ده دقیقه ای معطلم میشدی چشم به این کوچه میدوختی و آن خانه و باز بعد از آن انتظار وقتی مرا میدیدی خشمت را فرو میدادی و هیچ نمی گفتی جز سلام !چتی هستی! همیشه به این صبر و حوصله ات حسادت می کردم. باز هم منتظرم سر...
-
آخرین فصل
دوشنبه 23 دیماه سال 1387 20:32
سر جلسه امتحان نشستم و برگه سوالات رو گرفتم دستم .طبق عادت همیشگیم شورع کردم به خوندن روزنامه وار همه سوالات . با کمال تعجب دیدم که نصفی از سوالارو خوب بلدم و نصف دیگه رو اصلا نمی دونم چی هست . امتحان کتاب باز بود . هرچی کتاب رو ورق زدم اصلا همچین موضوعی تو اون تنها فصلی که جزو امتحان بود پیدا نبود من دیگه گیج شده...
-
برای چه!
جمعه 13 دیماه سال 1387 20:54
ما انسانها برای چه به این دنیا آمده ایم کسی جواب این سوال را کامل نمی داند و از هر که بپرسی جواب درستی به شما نمی دهد. من هم نمی خواهم این سوال احمقانه از شما بپرسم می خواهم سوال دیگری از شما بپرسم . حال که شما به این دنیا آمده اید و دانستید چه خبر است کمی ها و کاستی ها را از یک طرف دیده اید، شیرینی هایش را هم تا حدی...
-
رنگین کمان
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 20:45
رنگین کمان به کمانی میگن که پر از رنگای جور واجور باشه . یک روز زیبا به روزی میگن که وقتی میری سر کار سوار بر تاکسی از خیابونی رد میشی که منتهی به همچین کمانی میشه رمانتیک اینکه جاده زندگی آدم منتهی به رنگین کمانی از آرزوها باشه آرزوهایی از همه رنگ . رنگین کمانی از امید .امید به زندگی امید به کار به خانواده به مردم به...
-
تو ما یه های پرند و چرند
جمعه 22 آذرماه سال 1387 20:50
دلم می خواد خودمانی بنویسم ،شما هم خودمانی بخوانید. همین جوری حس نوشتنم اومد البته دو سه هفته ای بود که می خواستم بنویسم اما هر چی می نوشتم باب دلم نمی شد.انگاری می خواستم گم شده های دلم رو توی نوشته هام پیدا کنم . عجب بساطیه در یک لحظه هزار و یک جور خاطره از ذهن آدم عبور میکنه ،هزار و یک جور فکر. خاطره دوران زندگی...
-
بیشه سر از نگاه برادرم حسین
سهشنبه 12 آذرماه سال 1387 22:17
آقا این بیشه سر که میگی کجاست؟ راستشو بگو وجود خارجی داره؟ اصلن امکان نداره یه جایی به این زیبایی هم وجود داشته باشه!حرفشم نزن . من باور نمی کنم مگه میشه یه جایی به این زیبایی به این قشنگی هم باشه و ما خبر نداشته باشیم! بله حاجی یه همچین جایی هم وجود داره !بترکه چشم حسود! خلاصه اینکه داریم حالشو میبریم بله! عجب!!!...
-
پرند و چرند!
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 23:09
گذر اول: حاجی ! ما دلمان بد جوری خراب است مثل این ساختمان های فرسوده بابل .تو گویی سالهاست که ما خرابتیم. گذر دوم: بعضی عکس ها دل آدم را کباب میکند! آخ گفتی کباب و دلمان را باز کباب کردی . هیچی به اندازه کباب به آدم حال نمی ده بالاتر از اون نشخوار بعدشه . بشینی یه گوشه و لم بدی و ناچ ...نوچ..... ولی خودمانیم واقعا دل...
-
یا مسیح!
شنبه 25 آبانماه سال 1387 00:25
این روزها چه بر من سخت میگذرد.اتفاقاتی که رخ میدهد مرا به مرز انزجار رسانده از همه چیز! چند روز پیش دیدم در میدان همزه کلای بابل مامور شهرداری مردی دست فروش را به جرم پهن کردن بساطش در پیاده رو به باد کتک گرفته بود . خدا ازش نگذرد هر چه از دهنش بر می آمد به او میگفت . مردم تحملش را نداشته با آن مامور درگیر شدند سر آخر...
-
بار مسئولیت
سهشنبه 21 آبانماه سال 1387 05:54
تابستانها موسم درو که میشد سر مزرعه زیر آفتاب گرم و سوزان مرداد ماه پدرم حرف های پدرانه اش گل میکرد. به راستی که هر کلمه اش خستگی کار را از تن آدم می ربود . همه اش می گفت ای پسر پول در آوردن به این راحتی ها هم نیست . باید جون بکنی تا بتونی یه لقمه نون سر سفره زن و بچت بیاری.همه اش سعی کن در زندگی محتاج این و اون...
-
پرند و چرند!
جمعه 3 آبانماه سال 1387 14:12
گذر اول : وقتی که خاطره ها ناب میشود با یادشان دلم بیتاب میشود گذر دوم : گاهی اوقات اونقدر غرق کار و درس و دانشگاه و طرح و پول و آدما میشم که یادم میره یه روزی قراره از این دنیا برم وقتی به هوش میام عرق سردی رو پیشونیم میشینه و این سوال ، آخرش که چی؟ و روی دوشم باری به اندازه یک کوه سنگینی میکنه و سر آخر چشامو میبندم...
-
عابر بانک
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 23:50
داشتم تو پیاده رو قدم میزدم که یهویی صحنه ریختن چکه های آب از کولر روی بنده خدایی که داشت از عابر بانک پول میگرفت توجهمو به خودش جلب کرد . کمی وایسادم دو سه نفری اومده بودن که پول بگیرن .همشون بدون استثنا شونه راستشون خیس شده بود.کمی دقت کردم که آیا به راستی چاره دیگه ای نداشتن یا نه میتونستن کولر رو یا دستگاه عابر...
-
ایرانی
یکشنبه 21 مهرماه سال 1387 22:01
یه روزی یه ژاپنی به یکی از دوستان ما گفت : یک ایرانی به تنهایی یک جهانه وقتی دوتا باشن میشن نصف جهان و موقعی سه تان دیگه هیچی نیستن.ببینم چند نفر معنی این جمله رو میفهمند . به همون اندازه من امیدوار خواهم بود که این جمله صحت نداشته باشه!
-
بهشت روی زمین
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 19:19
بی خود نیست به مازندران میگن بهشت روی زمین! و بیخود نیست که مازندرانی ها سیصد سال طول کشید تا اسلام رو پذیرفتند آخه اونها اون بهشتی رو که تو قرآن وعدشو داده بودند رو داشتند . اینجا اگه آدم رو بندازن سبز میشه از در و دیوار و هر سوراخ سنبه ای که فکرشم نمی کنی یه چیزی در میاد. توی عکسی که آوردم از دل سیمان پنج سانتی حیاط...
-
علم و سبزی
دوشنبه 15 مهرماه سال 1387 23:29
پیرو شعر دانشکده و نظرات دوستان حسش اومد یه مقدار بیشتر راجع به دانشگاه بنویسم خیلی ها نمی دونن که صدای دوهل از دور خوش است و با انگیزه وصف ناشدنی میان دانشگاه و با کمال تعجب می بینن خبری نیست که نیست خیلی ها میدونن که تو دانشگاه های ما خبری نیست اما اونقدر شهامتشو ندارن که بی خیال شن و صرف یه مدرک گرفتن میان دانشگاه...
-
دانشکده
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 19:45
رفتیم به دانشکده تا درس بخوانیم تا علم بدانیم فنی بشناسیم تا هسته شکافیم یک عمر بخواندیم کتاب و دلمان شاد تا کی بنشینیم در محضر استاد در محضر استاد نشستیم و همه هوش تا که چه رسد گوش در دل همه گفتیم که در پیش مرادیم هی گوش بدادیم و ز کف هوش بدادیم تا راز بدانیم یک سال گذشت و خبر از راز نیامد سال دگر آمد باز هم بنشستیم...