ایالت کاسپین

بیایید طرحی دهیم برای رونق آفتاب برای روشنی ماه روانی آب

ایالت کاسپین

بیایید طرحی دهیم برای رونق آفتاب برای روشنی ماه روانی آب

عابر بانک

داشتم تو پیاده رو قدم میزدم که یهویی صحنه ریختن چکه های آب از کولر روی بنده خدایی که داشت از عابر بانک پول میگرفت توجهمو به خودش جلب کرد . کمی وایسادم دو سه نفری اومده بودن که پول بگیرن .همشون بدون استثنا شونه راستشون خیس شده بود.کمی دقت کردم که آیا به راستی چاره دیگه ای نداشتن یا نه میتونستن کولر رو یا دستگاه عابر بانک رو یه ذره جابجاش کنند؟
بله تا دلتون بخواد جا واسه این کار داشتند!
شاید دانشمندای ما سر موضوع انرژِی هسته ای سرشون خیلی شلوغه و دیگه وقت نمی کنن به این موارد کوچیک و بی اهمیت فکر کنند


باشرح!

ایرانی

یه روزی یه ژاپنی به یکی از دوستان ما گفت : یک ایرانی به تنهایی یک جهانه وقتی دوتا باشن میشن نصف جهان و موقعی سه تان دیگه هیچی نیستن.ببینم چند نفر معنی این جمله رو میفهمند . به همون اندازه من امیدوار خواهم بود که این جمله صحت نداشته باشه!

بهشت روی زمین

بی خود نیست به مازندران میگن بهشت روی زمین!

و بیخود نیست که مازندرانی ها سیصد سال طول کشید تا اسلام رو پذیرفتند آخه اونها اون بهشتی رو که تو قرآن وعدشو داده بودند رو داشتند . اینجا اگه آدم رو بندازن سبز میشه از در و دیوار و هر سوراخ سنبه ای که فکرشم نمی کنی یه چیزی در میاد. توی عکسی که آوردم از دل سیمان پنج سانتی حیاط خونمون سبزه در اومده دلم نیومد اون رو تقدیم به همه دوستان نکنم.

تقدیم به شما!


علم و سبزی

پیرو شعر دانشکده و نظرات دوستان حسش اومد یه مقدار بیشتر راجع به دانشگاه بنویسم خیلی ها نمی دونن که صدای دوهل از دور خوش است و با انگیزه وصف ناشدنی میان دانشگاه و با کمال تعجب می بینن خبری نیست که نیست خیلی ها میدونن که تو دانشگاه های ما خبری نیست اما اونقدر شهامتشو ندارن که بی خیال شن و صرف یه مدرک گرفتن میان دانشگاه راحت بگم بی سواد میان و بی سواد میرن شاید به نوعی مجبور باشن و جز استخدام شدن توی یک شرکتی دولتی یا خصوصی هیچ کار دیگه ای از دستشون بر نمیاد بذارید حالا که بحث جرات شد یه خاطره ای که همین الان به ذهنم رسید براتون بگم یه روزی توی مغازه یکی از آشناهامون که گوسفند هم داشتن توی یکی از محلات بابلسر مشغول صحبت بودیم که یکهو یه پسره ای ده دوازده ساله از راه رسید و رو به آشنای ما کرد و گفت :

مشتی!

-بله بفرما

مشتی من چه قدر پیشتون اعتبار دارم؟

-مشتی ما که پنجاه سالی سنش بود مکثی کرد و چون بچه و خونوادشو میشناخت گفت که خوب بگو ببینم چی میخوای ؟

نه میخوام بدونم اینقدر پیشت اعتبار دارم که یه گوسفند به من قرض بدی که من هفته ای پولشو بهت بدم؟

-خوب می خوای چیکار؟

میخوام چوپونی کنم

مشتی که از این حرفش خیلی خوشش اومد گوسفندرو بهش داد و بعد ها که جویا شدم گفت که پسره طبق قرار پولا رو آورد.باورتون میشه که یک بچه اینقدر شهامت و جسارت داشته باشه؟بگذریم در جواب اون دوستمون که گفت کدوممون مردیم که بزنیم بیرون از این دانشگاه و بی خیال مدرک شیم باید بگم من این قدر مردش نبودم که دوره کارشناسیمو بی خیال شم اما حداقل اینقدر شهامتشو دارم که دیگه برای ارشد نخونم و وقتم رو واسه یه کاغذ پاره هدر ندم اگر هم جایی استخدام نشم و خودمم نتونم کاری واسه خودم بکنم میرم وردست پدرم و کار اجدادم رو در پیش گرفته به شغل شریف کشاورزی می پردازم چون میدونم اگه حتی سبزی هم بکارم حداقل یک چیزی تولید میکنم

هر چی باشه تولید کردن سبزی بهتر از تولید نکردن علمه!

عجب چیزی گفتم خودمم حال کردم

دانشکده

رفتیم به دانشکده تا درس بخوانیم

تا علم بدانیم

فنی بشناسیم

تا هسته شکافیم

یک عمر بخواندیم کتاب و دلمان شاد

تا کی بنشینیم در محضر استاد

در محضر استاد نشستیم و همه هوش

تا که چه رسد گوش

در دل همه گفتیم که در پیش مرادیم

هی گوش بدادیم و ز کف هوش بدادیم

تا راز بدانیم

یک سال گذشت و خبر از راز نیامد

سال دگر آمد

باز هم بنشستیم به سالی دگر اما

در ذهن بسی حل نشده راز و معما

تا آنکه به آخر برسید دوره لیسانس

اما صد افسوس که در بر استاد

ما هیچ ندیدیم

جز بنز الگانس

آخر برسیدیم به این نکته که ای داد

در مملکت ما

علم و عمل و دانش استاد

رفته همه بر باد!

مهندس خیار چین


تو ماه رمضون کارگر کم پیدا میشه رو این حساب این چند روزی که بیکار بودم مادر بنده امر فرمودند که بروم سر زمین کمک بابام و داداشم که این روزا سخت مشغول برداشت خیار یا به قول ما خیار چینی هستند.

بنده یک دایی دارم که ایشان بسیار شوخ و تیکه پران هستند و از هر موقعیتی استفاده کرده و آدم را مرد الطاف عالیه قرار می دهند و تا من را سر زمین در حال خیار چینی دیدند گفتند :ای بابا ! مهندس رو چه به خیار چینی؟! شما الان بایستی پشت میز بنشینی و به این و اون دستور بدی. اصلا کار شما این نیست جایگاه شما خیلی بالاتر از این حرفاست .این همه درس خوندی ، معادله حل کردی ، این چه کاریه؟! چیش!! پیش!! پیف!!

گفتم داعی جان هر چه باشه ، مهندسی که خیار چینی بلد باشه بهتر از مهندسیه که خیار چینی بلد نباشه و داعی جان سری به علامت تاکید تکان دادند و نگاهی به نشانه تایید کردند و دیگر دم بر نیاوردند!

درد دل

به نظر میاید که هیچ چیز نمی تواند مرا آرام کند

حتی صدای آب

حتی صدای خوش زنی در پشت یک نقاب

حتی خیال خواب


تو گو که قلب من از پا فتاده است

گویی که دست در دامن سودا نهاده است

با هر تپش به سمت فاجعه پا نهاده است

قلبم چه ساده است


هی می زنم نفس که قوایم فزون شود

چون می رسد نفس به نفس سر نگون شود

یا این چنین نشود آه درون شود

کی می شود که غصه ها زِ دلم برون شود